تأملات دودی

صنعتی، عشق من

Posted in ادبیات من در آوردی, بدون دسته بندی by آيدين on دسامبر 16, 2012

عکس هایی دارم از جاهایی که همیشه بودم اما به خاطرشان نمی آورم. آدم هایی که همیشه بودند و فراموششان کرده ام.

سیگارهایی که همیشه کنج لبم بودند و نکشیدم. کبریت هایی که روشن نکردم…

_تو هیچ وقت در صنعتی نبوده ای،

تو هیچ چیز در صنعتی ندیده ای،

تو هیچ چیز در صنعتی نشنیده ای_

و من در میان این عکس ها می گردم، که هیچ چیز دیگری آنجا نیست.

من نیز چون تو خاطرات گذشته را به یاد می آورم. من نیز چون تو فراموشی را می شناسم. پس حرف نزن، شعر بگو. شعر را جوابی نیست. شعر را سوالی نیست.

_نه،

تو هیچ چیز را به یاد نمی آوری،

تو هیچ چیز را فراموش نمی کنی_

این تاقچه های لعنتی

پ ن: هیروشیما، عشق من – آلن رنه

3 پاسخ

Subscribe to comments with RSS.

  1. صادق said, on فوریه 19, 2013 at 3:54 ب.ظ.

    منم همین طور طلا. پسر اندازه ی سه کتاب شعر گفتم. نمی دونم چیکارشون کنم. بدم به این سیستم شما چاپ می کنی؟!

  2. فاطمه علیزاده said, on ژوئیه 15, 2013 at 5:03 ق.ظ.

    عکس مال چه سالیه؟ کمد دیواریاتون چقد با کلاسه!
    چقد وبلاگت سخته! پایینش n تا آپشن داره آدم گیج میشه! کامنت دونم کامنت دونای قدیم! یه دونه داشت اونم این بود: نظر بدهید! والسلام.
    نمیدونستم وبلاگ داری ( ضمنن 😉 )

    • آيدين said, on ژوئیه 17, 2013 at 4:59 ب.ظ.

      فکر کنم 87 باشه بهار. کمد دیواری ضایع تر از این؟ :))
      وبلاگه که قدیمیه، بیچاره رو دیگه زیاد محل نمی دم، دیر به دیر آپ میشه اما مثل بچه مه، قربون دست و پای بلوریش هم می رم 😉


بیان دیدگاه